شما به عنوان يكي از صاحبنظران حوزه باغباني بطوركلي وضعيت كشاورزي و بخصوص باغداري كشور را در حال حاضر چگونه مي بينيد؟
كشور ايران هميشه از استعداد ويژهاي در باغداري برخوردار بوده و هست. ويژگي باغداري ايران به خاطر داشتن تنوع اقليمي آن ميباشد. بجز كشورهاي بزرگ مانند آمريكا و چند كشور ديگر، كمتر ميتوان كشوري يافت كه در شمال از آب و هوايي نظير حوزه درياي مازندران و در مركز و شرق و غرب آن از كوهستانهايي نظير البرز، زاگرس، اللهاكبر، شيركوه، و سهند و سبلان و در جنوب از جلگههاي زرخيزي چنان خوزستان، بندرعباس، فارس و كرمان برخوردار باشد.
ايران با داشتن اينگونه تنوع اقليمي ميتواند هرگونه محصول كشاورزي را نهتنها در حد خودكفا بلكه براي صادرات به ساير كشورهاي دنيا داشته باشد، اما متاسفانه از استعدادهاي بيمانند اين خطه زرخيز هرگز آن طور كه بايد و شايد بهرهبرداري نشده است، اكنون هم بهرهبرداري نميشود.
به اعتقاد شما دلايل اصلي مشكلات فعلي در اين حوزه بيشتر به چه عواملي برميگردند؟
دلايل زيادي براي اين مشكلات وجود دارند، اما به طور كلي اين دلايل را به چند گروه ميتوان تقسيم كرد: بخش باغباني وزارت كشاورزي كارهاي مثبتي در باغباني انجام داده است، اما اشتباهات بزرگي در گذشته كرده و در حال حاضر ميكند. گاهگاهي ميبينيم و ميشنويم كه اين بخش با كلمات «دهان پركنندهاي» اقدام به طرحهاي چندين ميليوني مينمايند بدون اين كه واقعا مطالعه درازمدت يا حتي نيمه درازمدت براي اجراي طرح و امكان موفقيت آن داشته باشند.
به خاطرم هست كه حدود 21 سال پيش مرا در جلسهاي در وزارت كشاورزي دعوت كردند و راجع به «طرح طوبي» گفتوگو كردند. اين گفتوگو به عنوان مشورت از من درباره اين طرح نبود، بلكه فقط ميخواستند به آگاهي من برسانند كه در ايران طرحي اجرا خواهد شد كه بسياري از مناطق را زيتون بكارند.
تمام مقامات با ارائه آمارهاي حيرتآور براي اين طرح اميدوار بودند، اما در ميان اين هيجان من با صدايي آرام گفتم، «متاسفانه اين طرح با شكست روبهرو ميشود.» همه حاضران گفتند كه من اشتباه ميكنم، اما من ميدانستم كه براي اين طرح ميزان و نوسانات حرارتي حداقل 15 ساله و بررسيهاي ديگر نياز بود، ولي بسياري از اين مطالعات را انجام نداده بودند يا به صورت ناقص انجام داده بودند و نتيجه آن شد كه طرح شكست خورد.
پروژههاي ديگري را در نواحي مختلف ايران به ياد دارم كه از طرح آنها انتقاد كردم. انتقاد من انتقادي سازنده و مثبت بود. براي هر انتقادي دلايل خود را ارائه دادم، اما اكثرا مربيان آن طرح با دلايل بسيار بياساس علمي از آن طرحها دفاع ميكردند.
بسياري از آن طرحها با شكست مواجه شد، البته جنبه مثبت را هم بگويم كه در مواردي مربيان به توصيههاي من توجه كردند و بنا به گفته خودشان، ميليونها تومان به نفع آن موسسه كشاورزي تمام شد.
همچنين در حال حاضر عده زيادي كه اطلاعي از باغداري ندارند وارد اين كار شدهاند در حالي كه خيلي از فارغالتحصيلهاي كارشناسي ارشد و دكتراي باغباني بيكار هستند. به خاطر دارم كه باغ بسيار بزرگي در استان البرز به ويروس مبتلا شد و درماني نداشت، چون پرورش دهنده درختان آن يك فرد بازنشسته و بدون اطلاع از باغداري بود. كشاورز در اين مورد خسارت زيادي ميبيند در حالي كه آن فرد هماكنون هم به كار پرورش درختان بيمار ادامه ميدهد.
عدم وجود كنترل روي كود و سم درختان و تاكهاي آلوده را هم بايد از جمله اين عوامل محسوب كرد. اين مساله باعث ورود يا ساختن موادي ميشود كه ماده اوليه قدرت كنترل بيماريها و حشرات را ندارد، چون يا تقلبي هستند يا از بازار سياه بدون كنترل وارد ميشوند. نهالهاي آلوده هم باعث وجود باغ بيمار ميشوند.
به اذعان كارشناسان، كشاورزي را بايد يكي از اصليترين بخشها در شكوفا شدن اقتصاد كشور بدانيم، به اعتقاد شما چگونه ميتوان ضرورت توجه بيشتر به اين مقوله مهم را در كشور و بخصوص در ميان مسوولان گوشزد كرد؟
سوال شما درست است. كارشناسان بايد محور شكوفا شدن اقتصاد باغداري باشند، اما با وجود برخي كارهاي خوب، اكثرا محور شكوفا شدن نيستند. يكي از دلايل آن اين است كه عده زيادي (نه همگي) از استادان و كارشناسان باغداري در دانشگاه شديدا به دنبال آن هستند كه مقاله بنويسند و در ژورنالهايي با Impact بالا به چاپ برسانند.
فلاحي: ايران با داشتن تنوع اقليمي گسترده ميتواند هرگونه محصول كشاورزي را نهتنها در حد خودكفايي بلكه براي صادرات به ساير كشورهاي دنيا داشته باشد، اما متاسفانه از استعدادهاي بيمانند اين خطه زرخيز هرگز آن طور كه بايد و شايد بهرهبرداري نشده و اكنون هم بهرهبرداري نميشود
من به عنوان سردبير بيش از 8 ژورنال مهم و علمي آمريكا و جهان بارها در ايران گفتهام بايد هدف اصلي كارشناسان خدمت به كشاورز باشد و در اين راستا اين كارشناسان بايد طوري طرحهاي آزمايشي خود را برنامهريزي كنند كه هم قابل انتشار باشد و هم قابل استفاده كشاورزان، اما به نظر ميرسد كه بسياري از كارشناسان كشاورزي فراموش كردهاند كه بايد در خدمت كشاورز باشند. همكاري نزديك بين دانشكدههاي كشاورزي و بخش كشاورزي نهتنها وجود ندارد، بلكه در برخي از موارد اين دو گروه به چشم رقيب به هم نگاه ميكنند، البته استثناءهاي زيادي هم در اين جمعبندي وجود دارند.
مسوولان بايد از طريق كنفرانسهاي سازنده در داخل كشور به كشاورزان كمك كنند. آنها ميتوانند از مدلهاي مثبتي كه در آمريكا براي كشاورزان استفاده ميكنيم، استفاده كنند. چند بار اتفاق افتاده است كه من پس از مسافرت 24 ساعته از آمريكا وارد فرودگاه ايران شدم و همان روز ساعت 9 صبح جلسات سخنراني براي كشاورزان و استادان داشتم.
در آن موارد صدها كشاورز و استاد و دانشجو سر وقت در سالن سخنراني حاضر بودند، اما چون يك مسوول مهم كشاورزي تا ساعت 30/11 در جلسه حاضر نشد، ما نتوانستيم برنامه را اجرا كنيم. اينگونه كمبودها بايد جبران شود.
نقاط ميوهخيز ولي دورافتاده ايران از حضور كارشناسان در باغهايشان بيبهره هستند، حتي كشاورزان نزديك به مركز استانها نيز آنگونه كه بايد از وجود كارشناسان بهرهمند نيستند. علاقه و استعداد باغدارهاي ايراني بينظير است. حتي باغداراني را كه سابقه باغداري ندارند بايد آموزش درست داد تا بتوانند از باغداري به عنوان شغل اول يا شغل جانبي بهرهمند گردند و اينها فقط با هماهنگي درست و دوستانه در بخش كشاورزي درست ميشود.
با پشت ميزنشيني كارشناس، كار باغدار و مساله باغدار حل نميشود. يك كارشناس واقعي بايد با دستهاي خودش به باغدار روشهاي كشت و هرس و غيره را بياموزد و براي اين كار، خود كارشناس يا استاد كشاورزي در دانشگاه بايد مرحله به مرحله به كارهاي عملي واقف باشد، ولي متاسفانه هميشه اينگونه در ايران عمل نميشود.
به طور كلي آيا شما با اين نظر موافقيد كه ايران يك كشور كشاورزي محور است و براي آن كه بخواهيم در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيم بايد به كشاورزي متكي باشيم و انرژيهاي خود را در اين حوزه متمركز كنيم؟
بله، موافق هستم. اما در اين بين بايد نكاتي را هم مد نظر قرار داد.
بايد توجه خود را متمركز كنيم، ولي چگونه متمركز كردن، خود موضوع اصلي بحث ماست. بايد اول بدانيم مركز اين تمركز كجاست. اگر هر گروه يا بخش دانشگاهي و كشاورزي براي خود سازي مختلف بنوازد و مركز متفاوتي را دنبال كند، ما هرگز به مركزي مشترك نخواهيم رسيد. براي به هدف رسيدن بايد اول ببينيم عيب سياستهاي كشاورزي و باغداري ما در كجاست. اولين عيب در عدم برنامهريزي درست و درازمدت است.
من در طول 35 سالي كه در آمريكا به كار تحقيق و تدريس باغباني مشغولم، حداقل 20 بار به ايران مسافرت كردهام. در طول اين مدت حداقل 6 بار كلمه برنامههاي درازمدت را به گونهاي مختلف و با اهداف مختلف از مسوولان شنيدهام. هيچكدام از اين درازمدتها به صورت درست انجام نشده و به ثمر نرسيده و اكثرا برنامهها نيمهتمام به حالت معلق ماندهاند.
يكي از دلايل اصلي سردرگمي اين است كه هدفهاي درازمدت غالبا توسط يك شخص از قبيل معاونت وزارتخانه تعيين ميشود و با بركنار شدن آن شخص، برنامههايش هم به محاق ميرود. شخص بعدي كه جاي او ميآيد، حتما برنامههاي متفاوتي با هدفهاي متفاوت دارد.
در ايران كمتر اتفاق ميافتد در سطح يك وزارتخانه يا معاونت وزارت يك مسوول جديد كارها و سياستهاي مسوول قبلي را دنبال كند. ما ميتوانيم با روشهاي درست، جلوي ورود ميوه از كشور چين را بگيريم تا كشاورز داخلي تقويت شود. اما با وجود كارگر و مواد اوليه گران، باغداران مركبات و سيب و ميوههاي ديگر در ايران نميتوانند با ميوههاي ارزان چيني رقابت كنند و ناچار به ورشكستگي ميشوند. صنعت و كشاورزي نبايد از هم جدا باشند. اين دو ميتوانند لازم و ملزوم همديگر باشند. در عرصه صنعت نوين با وجود استعداد بينظير باغداري در ايران ما ميتوانيم جزو 3 يا 4 قدرت بزرگ جهان از نظر كشاورزي باشيم.
در چنين شرايطي آيا روشهاي نويني همچون بيوتكنولوژي يا استفاده از روشهاي مكانيزه و مهندسي ژنتيك آنچنان كه بايد و شايد در باغباني وپرورش ميوه ما مورد استفاده قرار گرفتهاند؟
نه، به هيچ عنوان. باغداران ما هنوز از روشهاي كه بيش از 40 سال در باغداري مدرن استفاده ميشوند، بيبهرهاند. كار بيوتكنولوژي در بسياري از بخشهاي كشاورزي در ايران به مثال نردهباني است كه پله اول و دوم را دارد، ولي پله سوم و چهارم و پنجم را ندارد. ولي ما پله هشتم آن را با پلهاي از جنس طلا ساختهايم. اجازه بدهيد مثال تنك كردن باغداران را در ايران تشريح كنم.
سيبها در هر سال بايد توسط مواد شيميايي يا با دست تنك شوند كه هم سيبهاي سال جاري بزرگتر شوند و هم از سالآوري ميوه جلوگيري شود. اين در حالي است كه ما هنوز آموزش اين امر را به بيش از 80 درصد باغداران ايراني ندادهايم يا اين كه ماده درست تنككننده به آساني در دسترسشان نيست.
اما در عين حال ميخواهيم جنين يك واريته سيب را در آزمايشگاه رشد دهيم تا واريته ديگري ايجاد كنيم و جالب اين كه اكثرا اين كار بيوتكنولوژي را به منظور به دست آوردن يك مقاله علمي قابل انتشار در مجلههاي High Impact انجام ميدهيم نه به خاطر كمك به كشاورزي كه همين اكنون نياز به كمك ابتداييتر دارد. بيوتكنولوژي لازمه هر كشور و دانشگاههاي آن كشور است ولي همزمان بايد آموزشهاي بديهيتر و ابتداييتر را به باغداران بدهيم.
در كنار توجه به آموزشهاي ابتدايي وپايه اي چگونه ميتوان به كمك روشهاي نوين به بر طرف شدن مشكلات موجود بخصوص مشكلات محصولات استراتژيكي همچون پسته، زعفران، خرما و... كمك كرد؟
در ايران، كارشناسان خوبي در پسته و زعفران كار ميكنند، اما كشاورز خرما كار و پسته كار معمولي ايراني احتياج به «به زراعي»هاي زيادي دارد در حالي كه اساس اوليه اين «به زراعي»ها هنوز رعايت نميشود، چه برسد به بيوتكنولوژي. لازمه هر كشاورزي پيشرفت است ولي پيشرفت بيوتكنولوژي بدون آموزش كشاورز براي مسائل ابتداييتر، همانند آن نردبان بدون پلههاي پايينتر است.
بديهي است كه خيلي از امراض و عارضههاي جذب مواد و عوامل موثر در محصول توسط مهندسي بيولوژيكي و بيوتكنولوژي در پسته، خرما و زعفران ميتواند حل شود، اما هنوز ما به آنجا نرسيدهايم كه از اين دستاوردها به صورت موثر براي باغداران ايراني استفاده كنيم.
مشكل جدي چند سال اخير ما اين است كه در حال حاضر با وجود سرازير شدن ميوههاي وارداتي، باغداران داخلي بيش از گذشته متضرر شدهاند و به اين ترتيب اقتصاد كشاورزي بسياري از مناطق كشور با بحران روبهرو شده است. به اعتقاد شما براي برون رفت از چنين وضعيتي و همچنين براي آنكه توان رقابت با محصولات خارجي را داشته باشيم چه بايد بكنيم؟
كاملا درست ميفرماييد. من 4 ماه پيش توسط وزارت كشاورزي چين و دانشگاه پكن براي 2 هفته به چين دعوت شده بودم. من يكي از افراد هيات 3 نفره از دانشمندان آمريكايي بودم كه به منظور مشاوره براي بهبود توليد ميوه به اين كشور دعوت شده بودم.
برآورد من اين است كه باغداري چين باعث ورشكستگي عده بيشماري از باغدارهاي جهان و بخصوص در ايران خواهد شد. وجود كارگر ارزان در كنار تلاش در جهت جستجو براي نوين كردن صنعت ميوه در چين به صورت حيرتانگيزي به جلو ميرود.
براي مقابله با چنين رقيب جدياي ما بايد چند سياست را همزمان به اجرا بگذاريم:
1 ـ با قراردادهاي معتبر بگذاريم نهالهاي اصلاحشده تحت نظر متخصصان باغداري ايراني در خارج ـ كه هم به باغداري ايران و هم به سياستها و باغداريهاي خارج آشنايي كامل دارند ـوارد ايران شود و پس از گذشتن از قرنطينه، در دست باغداران قرار گيرد.
2ـ از اين متخصصان دلسوز كه آشنايي به كشاورزي مدرن دارند و واقعا براي ايران و ايراني دل ميسوزانند دعوت شود تا آموزشهاي مدرن علمي و عملي را به باغداران بدهند.
3 ـ دولت (وزارت كشاورزي و بخشهاي دانشگاهي) بااين متخصصان همراهي كنند تا كارشناسان دلسوز داخلي، به اقصي نقاط ايران رفته و آموزش كشاورزي دهند.
4 ـ وامهاي كم بهره در دسترس كشاورزان قرار دهند.
5 ـ يك برنامه حساب شده و هماهنگ ايجاد كنند تا در زمينهاي با مساحت كم، كشاورزان بتوانند باغهاي متراكم بكارند.
در مورد آخري كه ذكر كردم يك نوع مخلوطي از سياست كشاورزي آمريكا، ايتاليا و چين را ميتوان در ايران پياده كرد. در اين وجه تلاقي كه ميتوان آن را «گلچيني از ميان گلها» ناميد، بهترين تكينكهاي پيشرفته و قابل اجرا را از آمريكا، با سياست كمك مالي دولت (مانند ايتاليا) و با استفاده از قطعات زمينهاي كوچك (مانند چين) را ميتوان در باغداري ايران به كار برد.
در اين راستا، بايد دولت شديدا تعرفه سنگيني جلوي پاي ميوههاي چين بگذارد تا كشاورزي ايران تقويت شود و مصرفكننده ميوه محبوب و بومي ايراني را بخرد. همزمان در گسترش درختان اصلاح شده براي كشت در ايران بكوشيم تا بتوانيم با بازار جهاني رقابت كنيم.
در شرايط فعلي كه به نظر ميرسد بازارهاي جهاني را براي بسياري از محصولاتمان از دست دادهايم، كارشناسان كشاورزي بدون انجام تحقيقات جدي و عمليات آزمايشي درمورد ميزان محصول و هزينه توليد، به كشاورزان كاشت گونههاي جديد را توصيه ميكنند. آيا به نظر شما اين كار درست است؟ بهتر نيست به جاي جايگزين كردن محصولات و پاك كردن صورت مساله به فكر بهبود محصولاتي كه كشاورز سالها روي آن تجربه كسب كرده باشيم؟
پاسخ به سوال بسيار مهم شما در اينجا «يا سياهي سياه يا سفيدي سفيد نيست» بلكه جواب اين پاسخ «خاكستري» است.
فلاحي: با وجود كارگر و مواد اوليه گران باغداران مركبات و سيب و ميوههاي ديگر در ايران نميتوانند با ميوههاي ارزان چيني رقابت كنند و ناچار به ورشكستگي ميشوند
ما بايد ميوههاي بومي را با بهزراعي و با توجه به كشتهاي جديد از نظر توليد كيفي و كمي تقويت كنيم. ما در ايران ميوههاي بينظير داريم. براي يك ايراني هيچگونه بهي جاي به گورتان و اصفهان را نميگيرد و هيچ گلابي جاي گلابي نطنزي و هيچ سيبي جاي سيب ناراخملد و سيب گلاب و سيب زنوز مرند و سيب شفيعآبادي را نميگيرد.
ما ميتوانيم با تكنيكهاي مدرن، محصول اين ميوههاي بومي را بالا ببريم و به همراهي مهندسي ژنتيك آنها را بهتر نماييم. اما همزمان، ما احتياج به ورود ميوههاي بسيار عالي و اصلاح شده را از خارج هم داريم تا بتوانيم در بازار جهاني ميوه رقابت كنيم و از قافله تجارت جهاني آن عقب نمانيم.
با توجه به ارتباط مستمري كه شما با دانشگاههاي ايران داريد آيا طرح يا موضوع جالبي كه بتواند وضعيت ما را حداقل در يك محصول باغي بهبود بخشد مواجه شدهايد؟ اين طرح در چه مرحله است آيا مثل بسياري از كارهاي ارزشمندي است كه در دانشگاههاي ما انجام ميشود و هيچگاه به عمل نميرسد؟ اين سوال را از اين منظر ميپرسم كه بدانم آيا شما هم نقطه ضعف كشور را جدايي دانشگاه و صنعت (بستر عملي طرحها و پروژهها) ميدانيد؟
بله. بيشتر اين پيشرفتها را در بخش خصوصي مشاهده كردهام نه بخش دولتي. براي مثال ميتوان از پيشرفت چشمگير صنعت سيب در سرخ دشت دماوند را به سرپرستي آقاي مهندس رنجبر نام برد.
من افتخار اين را داشتهام كه به همراهي برخي از كارشناسان ايراني، سهم بسيار كوچكي را به عنوان مشاور در اين بخش پيشرفته كشاورزي داشتهباشم. البته پيشرفت در اين بخش صنعتي را مديون 2 امر بزرگ ميدانم؛ يكي اين كه آقاي مهندس رنجبر با روشنفكري خود آماده پذيرايي توصيههاي صنعت پيشرفته هستند و دوم اين كه جرات و در نهايت توانايي مالي براي اجراي اين ايدههاي نوين را دارند. مثال دوم كشت مدرن زيتون توسط آقاي احمد بلندنظر در قم است.
اين باغدار هم از روشنگري يك باغدار مدرن و سنتي برخوردار است و هم اين كه بر اثر شكستهايي كه در اثر سرما و گرما و... پيش ميآيد، عقبنشيني نميكند. نمونه ديگري از موفقيتهاي باغداري را در كرمانشاه به سرپرستي آقاي اميرارسلان احمدي مشاهده ميكنيم. كارهاي تحقيقاتي آقاي دكتر مصطفوي و دكتر اميري و عدهاي ديگر در زمينه باغداري جالب هستند.
در جوابتان بايد بگويم آري؛ حافظ چه نيكو گفته است در آنجا كه ميگويد الا يا ايهاالساقي، ادركاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها. همان طوري كه در جواب به سوالهاي پيشين گفتم، در دانشگاهها طرحهاي جالبي انجام ميشود ولي بيشتر آنها اگرچه در ظاهر طرح براي بهبود يك مساله باغداري است ولي در عمل هدف از آن طرح به دست آوردن مقالهاي براي انتشار در مجلهاي جهاني است ـ ولي همان طور كه گفتم در اين امر استثنا هم وجود دارد ـ اما به طور كلي دانشگاه و وزارت كشاورزي آميزش كامل و عالي با بخش صنعت ميوه را ندارند.
گاهي اين امر مرا به ياد يك نوازنده عالي مياندازد كه نوايي نكيساگون و باربدسان مينوازد و يك خواننده كه صوتي بهشتي چون شادروان بنان دارد، اما اگر هماهنگي بين اين نوازنده و خواننده نباشد، يك آش شلهقلمكاري درست ميشود كه هيچكس تحمل آن را ندارد. عدم هماهنگي در بخشهاي كشاورزي در ايران متاسفانه اين چنين است.
به نظر من بايد يك شورايي به نام «انجمن هماهنگكننده بخشهاي پژوهشي، گسترشي و آموزشي باغباني» ايجاد شود ـ اعضاي اين شورا بايد تركيبي از وزارت كشاورزي و دانشگاهها و موسسات كشاورزي و كشاورزان كوچك و بزرگ آگاه و كاردان باشند ـ با وجود اين انجمن، ميتوان هماهنگي بهتري بين طرحها و عملها انجام داد و واقعا به درد باغدار ايراني خورد، در اين مورد بحث مفصلي دارم ولي در قالب اين مصاحبه نميگنجد، اما همان طور كه به مقامات گفتهام، من خوشحال ميشوم به عنوان عضوي از اين شورا به ايران عزيز خدمت كنم.
به نظر شما به عنوان استاد شناخته شده و با تجربه عرصه كشاورزي و باغباني آيا ميتوان مناطق مختلف ايران را از نظر محصولات كشاورزي و باغي تقسيمبندي كرد و بر اساس آن تمام انرژيهاي يك منطقه را روي يك محصول متمركز كرد؟
پرسش بسيار زيبايي كرديد چون اين پرسش هميشه مطرح است كه آيا بهتر نيست محصولات را منطقهاي كنند. با توجه به اين كه در 3 دهه گذشته بيشترين كشورهاي جهان را ديده و با كشاورزي آنها آشنا هستم، بايد بگويم كه با منطقهاي كردن مخالف هستم. براي مثال اگر دولت كشاورزان طالقان را مجبور به كشت سيب يا كشاورزان گرگان را مجبور به گشت خربزه كند كار درستي نيست. من موافق با بازار آزاد و رقابت آزاد هستم.
خود كشاورز در هر منطقهاي ميتواند با توجه به روند بازار و با توجه به مساعد بودن آب و هواي آنجا كه زندگي ميكند و با توجه به مخارج كشت و پرورش تصميم بگيرد كه چه بكارد و چه نكارد.
وقتي كه نتيجه يك محصول از نظر كيفي و كمي در منطقهاي خوب بود و در صورتي كه آن محصول تقاضاي كافي در بازارهاي محلي و غيرمحلي داشته باشد، خود به خود صنايع كشاورزي به آن منطقه جذب ميشوند. براي مثال اگر در اطراف مشهد كشت سيب رواج دارد، خود به خود كارخانجات توليد آب سيب و فروشگاههاي توليد و فروش كود و سم هم به آن منطقه جذب ميشود و در مجموع، توليدات كشاورزي باعث ايجاد كار براي كارشناسان، كشاورزان و كارگران كشاورزي ميشود.
كشاورز هر محصول داراي ماشينآلات و لوازم مخصوص براي آن محصول است. با مجبور كردن كشاورزان به كشت محصولات ديگر، تمام لوازم كشاورزي نيز بايد عوض شود.
تنها مساعد بودن يك منطقه براي يك محصول عاملي نميشود كه آن محصول را كاشت بلكه بايد به بازاريابي و حملونقل و انبارداري آن محصول هم قبل از كاشت فكر كرد. علاوه بر آن، در اقتصاد باغداري نوين، بايد به رقابتهاي بينالمللي نيز علاوه بر رقابتهاي داخلي توجه كامل كرد.
از همه اينها گذشته، براي بسياري از كشاورزان و باغداران مدرن، كاشت «تكمحصولي» توصيه نميشود. براي مثال اگر تمام باغهاي منطقه طالقان را گيلاس بكارند و در يك سال تمام شكوفههاي گيلاس بسوزد، آن كشاورز خسارت زيادي ميبيند. در حالي كه اگر سيب و گيلاس بكارد، امكان داشتن محصول سيب در سالي كه گيلاس از بين رفته است، وجود دارد.
از طرفي بايد حجم محصول توليدي به آن اندازه باشد كه بتواند در بازار ميوه محلي و غيرمحلي جايي داشته باشد. براي همين موضوع است كه مساله شركتهاي تعاوني نقش مهمي براي هماهنگ كردن و بازاريابي و بازاررساني ميوههايي كه از باغهاي كوچك در ايران به عمل ميآيند را دارند.
در اين صورت فكر ميكنيد چه اتفاق مثبت يا احيانا منفي براي اقتصاد كشور پيش بيايد؟ آيا ميتوان به اين طريق از وابستگي به نفت رها شد؟
جواب اين پرسش اين است: البته و صدالبته، اما براي رسيدن به اين هدف احتياج به برنامهريزي اساسي و بنيادي كشاورزي در ايران داريم. ايران بهتر از هر كشور ديگر در آسيا و خاورميانه ميتواند با اتكا به باغباني و محصولات باغباني از نياز نفت خود را رها سازد. ايران ميتواند با باغداري نوين و سياستهاي آيندهنگر در باغداري مدرن، تمام بازارهاي ميوه خليج فارس و بسياري از اروپا را به دست بگيرد. ما به علم نوين باغداري عملي نياز داريم.
ما به دانشي نياز داريم با آبي كه هماكنون يك هكتار از باغ را آبياري ميكند، بيش از 10 هكتار را آبياري كنيم. ما اين روش را با آزمايشهاي چندين ساله خود در آمريكا به دست آوردهايم، اما تنها يك آغوش باز ميخواهيم تا به ما اجازه بدهند كه آنها را براي ايران به كار ببريم.